حرف زدن
به نام خدا
کم کم داشتم حرف زد ن را یاد می گرفتم از اولین اسمایی که راحت یاد گرفتم
و خیلی دوسش داشتم علی بود

به نام خدا
کم کم داشتم حرف زد ن را یاد می گرفتم از اولین اسمایی که راحت یاد گرفتم
و خیلی دوسش داشتم علی بود

خب می گفتیم :
این نوزاد روزای اولی خیلی گریه می کرد شاید اصلا از اومدن به این دنیا راضی نبود.
این جور که می گن شبا اصلا نمی خوابید البته بعدا که دید واقعا مزاحمه تصمیم گرفت دیگه پسر خوبی باشه ساکت و اروم . رو تصمیمشم موند حالاشم بی شروشور سرش به کارشه.
کودک کم کم دو سالش شد بهش گفتن شیر خوردن بسه باید با نون و ابگوشت اشنا شی البته ماست هم بهت میدیم اونم از نوع گوسفندی این دوران هم سپری شد .البته بعدش خودم یادم هست براتون می گم.

بسم الله الرحمن الرحیم
روزگاری در یکی از روستاهای قشنگ ایران در ده روز گذشته از دومین ماه بهار سال 1354شمسی پسری بدنیا امد که اسمشو گذاشتن محمد که البته ملک صداش می کردن زندگی پر فراز و نشیبی در انتظار این کودک بود با ما بیایید تا سر نوشت این نوزاد را که امروز صاحب منصب و کار و زندگی شده مرور کنیم.